سخنان جمال الدین اکرمی و شهرام شفیعی در باب موضوع عشق در رمان نوجوانان.

چرا نوجوانان رمان عاشقانه بزرگسالانه میخوانند؟
جمالالدین اکرمی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان:
با وجود خط قرمزها در پرداختن به مقوله عشق در ادبیات نوجوان، عشق میتواند انگیزه باشد و با کنترل حس بلوغ، محرکی را پدید آورد برای شناخت هویت خویشتن و به دست آوردن دل دیگران. بدین ترتیب فرد با از خود گذشتگی و فداکاری که درونمایه عشق واقعی است انگیزهای برای بروز حسهای انسانی را در خود شکل میدهد.
هر کتابی یک درونمایه دارد. در حال حاضر محدودیت و خط قرمزها برای پرداختن به مسئله و موضوع عشق باعث شده است که بیشتر بچههای ما به ژانر وحشت و ادبیات جادویی تمایل پیدا کنند چون درونمایه چنین داستانهایی برای آنها هیجانی را ایجاد میکند که این هیجان برای آنها لذتبخش است، در حالی که عشق به عنوان یک درونمایه انسانی از ادبیات این گروه سنی حذف شده است. بنابراین میبینیم به سادگی به سمت رمانهای «جادویی» که شکل ساده آن «هری پاتر» است، میروند.
یک جامعه چقدر باید از واقعیتهای زندگی خود دور شده باشد که نتواند با موضوعات انسانی به سمت نوجوان خود برود؟ ما در حوزه رمانهای بومی هم بسیار محروم هستیم، بنابراین نوجوان ما با خواندن این رمانها هیچ لذتی نمیبرد، چون به رمانهایی با اسامی خارجی عادت کرده است. یعنی محرومیتهای تألیفی داخل از یک طرف و غلبه ترجمه بر تألیف باعث شده است که نوجوانان ما رفته رفته از آثار تالیفی بیشتر فاصله بگیرند. به عبارتی نوجوانان ایرانی آگاهانه یا ناآگاهانه از فضاهای ایرانی حذف میشوند.
عشق هم با خط قرمزهایی روبهروست و هم با تحریمهایی مواجه. بنابراین بچهها به سمت رمانهای بزرگسالان که در آنها عشق پررنگتر است میروند. در حالی که اگر منِ نویسنده دچار سانسور نشوم چنین موضوعی پیش نمیآید. در شرایط کنونی بخشی از اثر یک نویسنده به واسطه ممیزی و بازبینی منع میشود و بخشی از آن توسط خود نویسنده حذف میشود.
اخیرا کتاب «غریبه و دریا»ی من توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای چاپ مورد تأیید قرار گرفت، در حالی که این اثر دو - سه بار به سبب وجود همین موضوع «عشق» برگردانده شده بود. من با طرح کمرنگ موضوع عشق بدون آنکه بخواهم این موضوع را به طور کامل حذف کنم کتاب را به ناشر سپردم. اگرچه طرح عشق در آن خیلی پررنگ نیست اما به نظرم بهتر از نبودن آن است.
یکی از درونمایههایی که مورد پذیرش بچههاست و میتواند تجربه خالصی از زندگی را به آنها ارائه دهد و آنان را برای آینده مهیا سازد موضوع عشق است. حداقل هر انسانی در جریان زندگی خود یک بار این موضوع را تجربه کرده و میکند. عشق نیاز آینده نوجوانان است که نباید آن را نادیده گرفت. اگرچه نباید نسبت به این موضوع به صورت احساسی رفتار کرد چرا که در نهایت هر نحوه برخورد احساسی با این مقوله محکوم به فروپاشی است. اما هستند نویسندگان توانمندی که در شرایط فعلی هم به موضوع عشق میپردازند.
«هامون و دریا» و «جنگ که تمام شد بیدارم کن» از نوشتههای عباس جهانگیریان از نمونههای موفق پرداختن به موضوع عشق در ادبیات نوجوانان است. در این آثار نویسنده با قلمی روان و به صورتی ملایم بدون اینکه احساسات نوجوانان را تحلیل کند به گونهای کاملا منطقی به مقوله عشق پرداخته است. عشق در این آثار انگیزهای است برای تکامل روح، انسانیتر شدن و رسیدن به مفهوم واقعی انسانیت.
جای عشق در ادبیات نوجوان کجاست؟
شهرام شفیعی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان:
اینکه آثار عاشقانه کافی و واقعی در حوزه ادبیات نوجوان ما منتشر نمیشود، حقیقتی است انکارناپذیر، اما نمیتوان درباره این مساله تصمیمی عاجل گرفت، چون هر جامعهای متاثر از دیالکتیکی است که این دیالکتیک خود متاثر از تاثیر و تاثراتی است که بر ادبیات و سمتوسوی آن تاثیر دارد.
در حال حاضر در حوزه ادبیات نوجوان نویسندگان ما در سردرگمی شدیدی به سر میبرند و به شدت در برابر فضای ارتباطی جدید غافلگیر شدهاند. بچههای امروز به مدد وسایل ارتباطی نوین میتوانند در زمانی کوتاه با تمامی دنیا وارد گفتوگو شوند و این با زمانی که ما در آن به سر میبردیم و باید هفتهها منتظر میماندیم تا مجله «کیهان بچهها» منتشر شود و ما با خواندن داستانهای آن کسب لذت کنیم، متفاوت است.
نوجوان امروزی بسیاری از لحظات لذتبخش خود را از طریق رسانههای دیداری کسب میکند، در چنین فضایی آثار نویسندگانی همچون فهیمه رحیمی یا نسرین ثامنی که زمانی جزو پرطرفدارترین نویسندگان کتابهای عشقی بودند، رونق خود را از دست میدهند و جای آنها را صفحات اجتماعی و فضاهای مجازی میگیرد.
اتفاق بدی که روی داده این است که رابطه ما با ادبیات کلاسیک به شدت ضعیف شده و نگاهی که این ادبیات به موضوع عشق در قالب حکمت ایرانی و عرفان اسلامی داشت قطع شده است. این مساله که ما از کجا آمدهایم و به کجا میرویم در زمره سوالات زیربنایی است که پیوسته در عرفان ما مطرح بوده و عشق در این جرگه است که مفهوم واقعی خود را پیدا میکند.
اگر تعریف غایتاندیشانه از عشق نداشته باشیم، عشق به ماجرایی روزمره بدل میشود و این اتفاقی است که در جهان رخ داده و به کشور ما تسری یافته است. ما از صد سال پیش به این طرف ادبیات مدرن غرب را گرفتیم که البته باید هم میگرفتیم ولی همزمان با آن ادبیات خود را رها کردیم. رها کردن سنتهای ادبی خودمان باعث شد تا بین جوانان و ریشههایمان فاصلهای ایجاد شود و همین موضوع سبب شد تا عاشقانههای خود را نه از میان داشتههای خود بلکه از میان فیلمها و سریالها و حتی کتابهای خارجی به دست بیاوریم.
این شد که خیلی از جوانان به مفهوم سنتی عشق اعتقادی ندارند. اگر قبول کنیم که عشق در ذات خود یعنی پایداری، با این حساب خیلی از روابط فعلی نامش عشق نیست. اما ادبیات محصول ارتباطاتی است که در جامعه رخ میدهد و تاثیر و تاثرات آن در ادبیات جلوهگر میشود.
من در زمره نویسندگانی هستم که به شدت معتقدند نویسنده نباید به انزوا بپردازد و باید اثرش را به گونهای خلق کند که پیوسته دست به دست بچرخد و خواننده داشته باشد. امیدوارم در حوزه ادبیات نوجوان نیز نویسندگانی باشند که با پرداختن به موضوع عشق، بتوانند آثاری خلق کنند که چنین ویژگیای را در خود داشته باشد؛ یعنی ضمن پایبندی به مفهوم عشق واقعی، برای نوجوان امروز مطلبی خواندنی باشد.
منبع: ایسنا
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.