Image result for ‫مدگرایی‬‎
مدگرایی چه به روز عفت زنان و غیرت مردان کشورم ایران آورد؟؟

کم کم زنان کشورم به اسم مد گرایی عریان شدند 

دیروز

مرد =با غیرت

زن=عفت 

اما

امروز

مردانمان غیرت شان را در دفتر خاطرات شان جا گذاشتن و زنانمان عفت شان را در غیرت گم شده پدران و برادران وشوهران شان

نکند ما بازنده ی این میدان باشیم 

بازنده ی میدانی که هدفش فراموش شدن خداوند است خداوندی که زن را با عفت و مرد را با غیرت آفرید

هدفش سیاه کردن قلب های مردان و زنان با ایمان کشورم است

هدفش از بین بردن ایمانشان

هدفش بی بندوبار کردنشان

هدفش فراموش شدن امام غریب بمانمان (امام زمان (عج)) است

یادت باشد این همان کشف حجاب رضا خانی است

فقط اسمش عوض شده اسمش را مد گذاشتند تا منو تو را خام کنند

*خواهرم ! 

*برادرم!

حواست باشد به اسم مد و مد گرایی خودت را ارزان نفروشی!!! 


تاريخ : شنبه 18 مهر 1394برچسب:, | 16:53 | نویسنده : محمدعارف |

Image result for ‫خدایا شرمنده ایم‬‎

الهی من تو را یاری نکردم

به غیر از معصیت کاری نکردم

جوانی ام را امانت داده بودی

امانت را نگه داری نکردم

ذلیلم, مسکینم, خوار و پستم

کنار سفره ی خوبان نشستم

به جای شکر تو دیدی چه کردم

نمک خوردم نمکدان را شکستم

گذشتم من ز مرز بی حیایی

نبردی آبرویم را خدایی ...

میان معصیت بودم شنیدم

صدایم میکنی بنده کجایی...



تاريخ : جمعه 17 مهر 1394برچسب:, | 11:8 | نویسنده : محمدعارف |

ای اهل زمین عید گذشت وخبر از یار نیامد

برزخم دل فاطمه غم خوار نیامد

چندروز دگر مانده که با ناله بگوییم

ای اهل حرم میروعلم دار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد

طفلان همگی کاسه ی خالی به کفشان
از سوز عطش خشک و ترک خورده لبشان

وز هلهله ها لرزه فتاده به تنشان
با گریه بگویند هراسان و پریشان

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد



تاريخ : جمعه 17 مهر 1394برچسب:, | 11:8 | نویسنده : محمدعارف |

ببخشید جهنـــــم دربست؟ …

نگاه هایمان ” هــــرزه ”

آغوش هایمان ” هـــوس ”

قول هایمان ”بی اعتبار ”

حرفــــــ هایمان ” ناخالص ”

عشــــق هایمان ”پوشالی”

محبتـــــــ هایمان ” قلابی”

خوبی هایمان ” تظاهـــــر ”

دیدارهایمان ”تفاخـــــــر”

صورتها “پررنگــــــــ “

سیرتها “بیرنگــــــــ”

شعار بدون ”عمـل”

قضاوتـــ بدون ”عدل”

جندر کدام نقطه از انسانیتــــ ایستاده ایم!!!

 

 

منبع:شب های تنهایی



تاريخ : جمعه 17 مهر 1394برچسب:, | 11:5 | نویسنده : محمدعارف |

Image result for ‫آقا جان شرمنده ایم‬‎

روزگاری شهر ما ویران نبود دین فروشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی و عرفان نبود
هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود
رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
مرجعیت مظهر تکریم بود
حکم او را عالمی تسلیم بود
اینک اما .........
پشت پا بر دین زدن آزادگیست
حرف حق گفتن عقب افتادگیست
آخر ای پرده نشین فاطمه کی رسی برداد دین فاطمه
اللهم عجل لولیک الفرج............



تاريخ : پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:, | 1:57 | نویسنده : محمدعارف |

من "شاعرم" ، اما اگر "نقاش" بودم
یک عصر عاشورای دیگر می کشیدم...

قطعا برای تسلیت دادن به زینب
حتی شده "یک نیزه" "کمتر" می کشیدم....



تاريخ : پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:, | 1:56 | نویسنده : محمدعارف |

روی قبرم بنـویسیـد به یک خطِ درشت
دوری ازشارع بیـن الـحرمیـن او را کـشت ...

شاه مثلِ تـو ندیـدم،شما کم یابے!
آه،الحق والانصاف،حسیــن اربابے



تاريخ : پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:, | 1:55 | نویسنده : محمدعارف |

اسمش شده مـــــــــــد!!!
شلوار لــــــی را برایمان فرستادند،
اول زیاد هم بــــد نبود،
بعد شد آفـــــــــت غیرت و حیا
پسرانه اش از بالا کوتاه شـــد و دخترانه اش از پایین
چادر شــد مانتو های بلند،
مانتو ها ذره ذره آب رفت،
حالا دیگر باید آن را بلــــــــــوز نامید،
چادر چادری ها هم کم کم تبدیل به شنــــــل شده،
یا آنقــــــدر نازک که بودنش طعنه ایست به نبودنش
حالا که دیگر شلـــــوار جایش را به ساپـــورت داده،
روسری ها هم که از عقب و جلو آب رفته!
مانده ام فردا فرزندان این نســــــل هنوز هم مـــــــــــــــــادر را اسوه پاکی
وپــــــــــــــــــــدر را مظهر مردانگی میدانند؟!!!



تاريخ : پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:, | 1:55 | نویسنده : محمدعارف |

Image result for ‫حجاب‬‎

 

به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت
شـاید می خواست گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…
خسته…انگار فقط آمده بود گریه کند…دردش گفتنی نبود….!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…
وارد حرم شد و کنار ضریح نشست....
زیر لب چیزی می گفت انگار!!!
خـدایـا کـمکـم کـن…
چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…خانوم!خانوم!
پاشو سر راه نـشـسـتـی!!!مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند…
به سرعت از آنجا خارج شد…
وارد شــــهر شد…امــــا…امــا انگار چیزی شده بود…
دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!!!احساس امنیت کرد…
با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!
فکر کرد شاید اشتباه میکند!!!
اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جـــایــش نگذاشته…!!!



تاريخ : پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:, | 1:53 | نویسنده : محمدعارف |

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

Image result for ‫محرم‬‎

 

 



تاريخ : پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:, | 1:33 | نویسنده : محمدعارف |

Image result for ‫مباهله‬‎

 

Image result for ‫مباهله‬‎

 

Image result for ‫مباهله‬‎

 

Image result for ‫مباهله‬‎

 

Image result for ‫مباهله‬‎

 

Image result for ‫مباهله‬‎

 

Image result for ‫مباهله‬‎



تاريخ : پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:, | 1:26 | نویسنده : محمدعارف |

سلام....خوش اومدین...ممنون که سر زدین...

از این به بعد  به خاطر باز شدن مدارس خیلی کم میتونم مطلب بذارم....به همین خاطر از همه معذرت میخوام



تاريخ : یک شنبه 5 مهر 1394برچسب:, | 22:6 | نویسنده : محمدعارف |